راه من.. نگاه توست.. پلک نزن! بی راهه میروم...
تاريخ : | 23:48 | نويسنده : shaahin.tiham


یکی از فانتزیام اینه که رئیس یه شعبه بزرگ بانک بشم بعد بهم پیشنهاد اختلاس کنن ولی من قبول نکنم بعد شب که دارم تو خیابون با ماشینم برمیگردم خونه (پراید سفید) یهو موبایلم زنگ بخوره و همونایی که بهم پیشنهاد دادن بهم بگن ما دختر همسایه رو گروگان گرفتیم اگه واست مهمه بیا به این آدرس بعد من با مُشت بکوبم رو فرمون و داد بزنم لعنتی ! بعد موبایلو پرت کنم تو خیابون بعد داشبورد ماشینو باز کنم و خشاب تفنگمو پر کنم بعد برسم به اون برجِ نیمه کاره و متروک و داد بزنم کجایین لعنتیا ؟؟؟ بعد یهو ببینم دختر همسایمونو با طناب آویزون کردن به سقف اونم هی داد میزنه بعد ۷ و ۸ نفرم دورم کنن بعد من همشونم تا سرحده مرگ بزنم و برم طنابو باز کنم که یهوو یه چاقو بره تو شیکمم بعد ببینم کاره دختر همسایمون بوده و درحالیکه خون داره فواذه میزنه بهش بگم چرا با من این کارو کردی ؟ اونم یه لبخند کثیف بزنه و بگه اینا همش نقشه بود ، من با اونا همکارم بعد درحالیکه داره میره بهش بگم Game Over … اونم تا برگرده به من نگاه کنه منم کنترل بمبو از تو جیبم در بیارم و ساختمونو منفجر کنم !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: