راه من.. نگاه توست.. پلک نزن! بی راهه میروم...
154
تاريخ : | 14:8 | نويسنده : shaahin.tiham

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون

رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.

وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت:

زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند

چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند.

خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند.

وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم:

لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: