راه من.. نگاه توست.. پلک نزن! بی راهه میروم...
دنیا با خنده
تاريخ : | 16:39 | نويسنده : shaahin.tiham

 بـا تـمـام فـقـر ، هـرگـز مـحـبــتــ را گـدایـی مـکـنــ و بـا تـمـام ثـروتــ

هـرگـز عـشـقـــ را خـریـداری نـکـنــ ...


تاريخ : | 16:38 | نويسنده : shaahin.tiham

 پسرعموم با مربی مهدشون دعواش شده سر این که

 

چرا خورشید باید خانم باشه؟


مربی نتونست قانعش کنه، بعد از اون روز تو نقاشیاش واسه خورشید ریش و سبیل میذاره


اما خداییش با مزه ان نقاشیاش


تاريخ : | 16:34 | نويسنده : shaahin.tiham

 کبوتراولی:بق بق بقو

 

گبوتر دومی:بق بق بقو؟؟؟؟؟؟؟


کبوتر اولی: پ ن پ قوقولی قوقو.



قدر تفکر این کبوترا مننو کشته خخخخخخخخخخخخخخخخخ

 


تاريخ : | 16:31 | نويسنده : shaahin.tiham

 جوانیم را در کشتی کاغذی به دست نا خدایی سپردم ک

هیچ گاه ب دریا نرفته بود...

فرستنده:علی میرزاپور


تاريخ : | 16:29 | نويسنده : shaahin.tiham

 بعد از مرگم اعضای بدنم را اهدا کنید...


خدا رو چه میدانی شاید من هم وصله ی تن کسی شدم...!


تاريخ : | 16:28 | نويسنده : shaahin.tiham

 در عجبم از مردمی که به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند

 

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند …


حضرت علی (ع)


تاريخ : | 16:27 | نويسنده : shaahin.tiham

گذاشتــم به دارم بکشنــد!

بــی گنــاه بـــودم اما… حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم…

 


تاريخ : | 16:26 | نويسنده : shaahin.tiham

 

 

 

 

 

نتیجه گیری زود پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است . ارد بزرگ


تاريخ : | 16:24 | نويسنده : shaahin.tiham

 " خدایا" اگر تو دستم را بگیری کسی نمیتواند مرا دست کم بگیرد.....


تاريخ : | 16:22 | نويسنده : shaahin.tiham

 شب شام غریبان می‌خواستیم بریم مراسم که خواهرزاده گودزیلام گفت:

من خوابم میاد خستم نمیام.

خواهرم هم خواست متقاعدش کنه که حاضر شه که بریم مراسم گفت:

امشب شبه آخره و مزد میدن


گودزیلامون گفت: اگه انگور هم بدن من نمیام!


یکم که فکر کردیم متوجه شدیم که فکر کرده موز میدن!!


دیگه خودتون تصور کنید شام غریبان چی کشیدیم که نخندیم!!!


الان مبل‌های خونه خواهرم رو فرستادیم که دوباره براشون دسته بسازن!


بعله همچین خواهرزاده تیزهوشی من دارم!


تاريخ : | 16:18 | نويسنده : shaahin.tiham

 ﺧﺪﺍﯾـــﺎ …
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺣﺮﻓﻬـــﺎﯾﻢ …
ﺑﻮﯼ ﻧـﺎﺷـــﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨــﺪ …
ﺍﻣـــﺎ ﺗـــﻮ…
ﺑـﻪ ﺣﺴـــﺎﺏ ﺗﻨﻬـــﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺑﮕـــﺬﺍﺭ …


تاريخ : | 16:14 | نويسنده : shaahin.tiham

 امان از شب هایی که خودت هم نمیدونی چه مرگته.......


تاريخ : | 16:14 | نويسنده : shaahin.tiham

 یـه مـعـلـم عـربـی داشـتـیـم کـصـافـط هـر وقـت مـن ۲۰ مـیـگـرفـتـم بــهـم مـیـگـفـت

 

بـبـیـن درسـتـه ۲۰ شـدی ولـی آخـرش هـیـچ گـهـی نـمـیـشـی!!! ^_^


مـن هـمـیـشـه فـکر مـیـکـردم از اون آدمـهـای حـسـود و بـخـیـلـه...ولـی الان فـهـمـیـدم

 

پـیـشـگـوی بـزرگی بـوده واسـه خـودش !!! ^_^


تاريخ : | 16:12 | نويسنده : shaahin.tiham

 الــهـی !!!

اگـر بـخـواهـم ..شـرمـسـارم


اگـر نـخـواهـم .. گـرفـتـار 

الــهـی!!!

بـاز کـن در، کـه جـز ایـن خـانـه مـرا نـیـسـت پـنـاهـی... 


تاريخ : | 13:25 | نويسنده : shaahin.tiham

 از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج ، گنج به ما داده ای “حسین”


 



یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش آشناست، ای وای من او ” زینب ” است...


 



دیده خونبار دارد آسمان کربلا


هست تا در انتظار کاروان کربلا


روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی‏ست


تشنه کامی‏ها به دشتِ بیکران کربلا


 


بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد / دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد


به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید / همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد...




اس ام اس جدید مذهبی و هیئتی

 

اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید گوییا زینب محزون ز سفر می آید


باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست کز اسیران ره شام خبر می آید


 



تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر


حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین


گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک


رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین


اربعین حسینی تسلیت باد



تاريخ : | 13:24 | نويسنده : shaahin.tiham

 جابر این جا حرم محترم خون خداست / هر طرف سیر کنی جلوه ی مصباح هداست


غسل از خون جگر کن که مزار شهداست / سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست

 




گفت ضمایر را بشمار


گفتم من ، من ، من ، من …


گفت فقط من !!!؟؟؟


گفتم آری همگی رفته اند زیارت ارباب و فقط منم که اینجا تنها مانده ام...







کربلایت بار دیگر منزل زینب شده


در عزای اربعینت جان او بر لب شده


او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود


بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده

 


تاريخ : | 13:23 | نويسنده : shaahin.tiham

 یا ابا عبدالله (ع)


آمدم از سفر و جز غمم، احوال نبود


این چهل روز کم از غصه‌ی چهل، سال نبود


با سرت بودم و فکر بدن ات می‌کُشتم


کاش آنروز نمی دیدم و پامال، نبود


(مهدی صفی یاری)


 

 

 


تا کرب و بلا هست ، زمین را عشق است


آه دل همواره غمین را عشق است


هر چند که هیچ است همه ارزش ما


مجنون حسینیم ، همین را عشق است


تاريخ : | 13:21 | نويسنده : shaahin.tiham

 مقیاس اندازه گیری فاصله متر نیست  اشتیاق است

مشتاق که باشی حتی یک قدم نیز فاصله ای دور است


تاريخ : | 13:20 | نويسنده : shaahin.tiham

 امروز که آینه جوابش سنگ است

در ذهن زمانه عشق هم بی رنگ است

هر کس که نداند تو خودت می دانی

آری به خدا دلم برایت تنگ است


تاريخ : | 13:19 | نويسنده : shaahin.tiham

 سلامتی بچه ای که وقتی رفت تویخچال دید هیچی نیست

نگاهی به پدرش انداخت دید سرش پایینه

شیشه آب رو برداشت گفت : چقد تشنم بود بابا